پل سزان۲: ″من با یک سیب پاریس را شگفتزده کردم″، این جمله نزدیک به ۱۳۰ سال بعدتر از زمان پل سزان بسیار شناخته شده و آسمانی مینماید، مردم همیشه از طبیعت بیجان سیبهایش۳ مبهوت میمانند. این موضوع ممکن است باعث تعجب باشد که چرا تماشگر از تماشای این اثر پل سزان بسیار لذت میبرد و آن را ستایش میکند تا اینکه از دیدن یک سیب واقعی حس و حالی اینچنین به او دست بدهد. چرا و به چه دلیل برخی از آثار هنری در گذر زمان میمانند و ماندگار میشوند؟ با توجه به چه معیارهایی یک نقاشی، مجسمه، و یا یک اثر هنری را میتوان واقعا به یادماندنی و منحصربهفرد و استثنایی خواند؟
آثار هنری زیبا بسیار فراوان هستند، برخی شگفتانگیز و تحسین برانگیز و برخی خلاقانه و نوآورانه همراه با قضاوتهای تحریککنندهای که بیننده در حین تماشای اثر در میان جهان عینی اثر و جهان ذهنی خودش با آن درگیر میشود، اما در میان تمامی آثاری که هر ساله خلق میشوند تنها تعداد معدودی، خاص و استثنایی به شمار میروند. هنر، سترگی و عظمت را برای تماشاگر به ارمغان میآورد و این سوال که چرا این اثر یک شاهکار است؟ پاسخ این سوال در مطالعه دقیق مولفههایست که منجر به ماندگاری و شاهکار بودن یک اثر میشوند. همچون پیشگامی فرمی اثر و یا شرایط اجتماعی و تاریخی همزمان با خلق آن اثر هنری. قدیمیترین نمونههای آن را میتوان نقاشیهای حک شده بر روی دیوارهای غار لاسکو۴ دانست، نمونههای باستانی نقاشیهای قبرستانهای مصر، فرسکهای کامپنی۵، مجسمههای یونان باستان و موزائیکهای رومی. در میان آثار تجسمی معاصرتر میتوان به مارک روتکو، اندی وارهول، بریژیت ریلی، اونوره دومیه، کلود مونه و … اشاره کرد.
این آثار معرفی میشوند از این روی که ماهیت و چرایی ماندگاریشان در گذر زمان آشکار شده است. برخی از این آثار چونان جواهرات و گوهرهایی ارزشمند، ترکیببندی درخشان و نکات خاص تاریخی را توامان دارند به مانند ۶La Montée au Calvaire اثری ماندگار از Giotto di Bondone
برخی از تابلوها احساس حزنانگیزی را به بیننده القا میکنند، مانند قایق مدوزا۷ اثری از تئودور ژریکو و یا به صلیب کشیدن۸ اثر رافائل، محوریت حاکم در این آثار استفاده از نمادگرایی و سمبولیسم است.
برخی از آثار نیز هستند که محوریت حاکم بر آنها سلطه رنگ و نور و ترکیببندی فوقالعاده آنها ست، مانند غروب خورشید روی دریاچه۹ اثر جان ویلیام ترنر. در چندی از این آثار هنری نیز محوریت حاکم سلطهی فضا در آنها ست، آلیس در آتلیه اثر آلبرتو جاکومتی را میتوان از مهمترین آنها دانست.
همچنین برخی شاهکارهای جالب توجه که ماندگارند به علت محوریت سیاسی حاکم بر آنهاست، هر چند که عصر آن دوره تمام و کمال به پایان رسیده و حال جزئی از تاریخ به حساب میآید، ولی اثر همچنان تاثیر و ماندگاری خود را از دست نداده است. دو مثال مهم میتواند تابلوی گرونیکای۱۰ پیکاسو و سوم ماه مه۱۱ از فرانسیسکو گویا باشد که اولی به جنگ و بمباران نازیها (به رهبری ژنرال فرانکو) در منطقه باسک اسپانیا میپردازد و دومی به تیرباران سوم ماه مه در مادرید، در نهایت هر دوی این تابلوها با قدرت و تاثیرگذاری زیاد حاوی پیامهایی هستند که بیننده با تمام حس و حال آن را میپذیرد.
نکته قابل توجه این است که ذهنیت نقشی مهم در قضاوت و نقد یک اثر هنری بازی میکند. ″من چیزی از هنر نمیدانم اما میدانم چه چیزی را دوست دارم.″ این جملهی قابل تاملی است که اغلب در نمایشگاهها، گالریها و موزهها به گوشمان میرسد، میتوان گفت به اندازهی نقد نقادان پر طمطراق و حرفهای، دارای اعتبار و ارزش است. تمام دنیا میتواند هنر را ببیند، از دید خود درک کند و بفهمد، خواه در این زمینه متخصص و صاحب نظر باشد، خواه نباشد. هر کس میتواند احساس آمیخته با احترام و تحسینی در برابر یک اثر هنری داشته باشد، این حس احساسی جهانی است. به این دلیل که به طور مشخص این نقشی است که هنر بازی میکند، به وجود آوردن عکسالعمل بیننده و تماشگری که به دیدنش مینشیند. در واقع هنر باید محسورکننده و اغوا کننده باشد، احساس را درگیر کند و به تامل وا دارد، هرچند که میتواند این حس همیشه خوشایند نباشد.
سوالی که اینجا مطرح میشود: آیا این مضر است که بیننده یا تماشاگر اثر، سرش را با حرکتی ملالت بار بچرخاند و پشتش را بکند و در همان دم اثر را به فراموشی بسپارد؟ شاید به قطع بتوان گفت: بله، بدون شک این جا همان جایی است که هنر وظیفه خود را به خوبی انجام نداده و تماشایی نیست. زیرا یک اثر هنری در اولین گام بایستی برانگیزانندهی احساس مخاطب باشد، حتی اگر این احساس غمانگیز باشد، همچون ″ژان″ اثر مودیلیانی.
هنر منحصرا مخاطبینش قشر روشنفکر جامعه نیستند، گاهی کاملا برعکس است، به عنوان مثال تابلویی که پیشتر اشاره شد ۱۲La Montée au Calvaire منحصرا برای کسانی خلق شده است که عامی و شاید بیسواد باشند (خواندن بلد نباشند). اما قادر به شناختن تاریخ از طریق تصاویر و همدردی با شخصیتها هستند. هنرمندانی به مانند جوتو از استعدادشان برای متقاعد کردن بیننده استفاده میکنند و آن هم به خاطر حقیقت داستانی نهفته در تصاویری است که خلق میکنند.
با تاکید بر عناصر مفهومی و فرمولهای اساسی آثار هنری ارائه شده و علاوه بر افکار زاده شده از ذهنیت خود هنرمندان، مخاطبان اثر به دنبال کشف دلایلی هستند که به خاطر آن برخی از آثار هنری همچنان به فریبندگی جهانی خود بر تماشاگر ادامه میدهند.
″هنری ماتیس۱۳″ در ارتباط با آثارش اظهار کرده: آنچه را که در رویا میبینم خلق میکنم، هنری از روی تعادل، خلوص، آسودگی، بدون موضوع نگران کننده و یا دلمشغولی که برای تمامی ذهنهای بشریت قابل فهم و درک است. همانطوری که برای متخصصین اهل فن، برای تاجر و یا ادیب نیز مفهوم باشد، اثر هنری به مثابه یک داروی آرامشبخش است که آدمی را به آرامش برساند. یک آرام کنندهی ذهنی به مانند مبلی که رویش مینشینید و خستگی جسم را میزداید.
در انتها، چرا یک اثر هنری شاهکار به شمار میآید؟ مخاطب این جمله کسانی هستند که از خود سوال میکنند: میان یک اثر هنری خوب با یک اثر هنری ماندگار چه فرقی است؟ اثر هنری ماندگار با دریچههایی که برای مخاطبینش میگشاید، زمینهی اندیشیدن، شناخت و نفوذ در دنیای حیرتانگیز هنر را مهیا میسازد، دنیایی که کمک میکند بتوان جهان را از پیش بازشناخت و از نو ساخت.
در بخشهای بعدی این مجموعه مقالات بررسی دقیقتر این سوال در ارتباط با سبکها و نمونه آثار، در بسترهای مختلفی همچون: اکسپرسیون، رئالیسم، فرمگرایی، درام و داستان خفته در یک اثر تجسمی، سمبولیسم، امپرسیونیسم، ژستها، مجسمهها و صورتکها مورد بحث و چالش قرار میگیرد.
۱.این نوشته بخشهایی از ترجمه کتاب Pourquoi est ce un chef d’oeuvre است که در دست انجام بوده و توسط مترجم، مانا یزدانی امیری در اختیار وبسایت آرتگالریز قرار گرفته است.
۲.Paul Cézanne
۳. (نام تابلویی ازپل سزان)Nature morte aux pommes
۴.Lascaux
۵. نقاشیهای دیواری
۶. نمایش دادن حمل کردن صلیب مرگ به وسیله حضرت مسیح
۷. Le Radeau de La Méduse
۸. la crucifixion
۹. la coucher de soleil sur un lac
۱۰. Guernica
۱۱. Tres de mayo
۱۲. نمایش دادن حمل کردن صلیب مرگ به وسیله حضرت مسیح
۱۳. Henri Matisse