اصطلاح اکسپرسیونیسم انتزاعی به اَشکال جدیدی از هنر انتزاعی اطلاق میشود که در دهههای ۱۹۴۰ و ۱۹۵۰ توسط نقاشان آمریکایی همچون جکسون پولاک۱، مارک روتکو۲ و ویلم دیکونینگ۳ بسط و توسعه یافتند و اغلب با نشانگذاری یا حرکات آزادنه قلممو و بیان احساسات بصورت در-لحظه و خودانگیخته مشخص میشوند. اکسپرسیونیستهای انتزاعی عمدتاً در شهر نیویورک مستقر بودند و به همین دلیل به مکتب نیویورک۴ نیز معروف شدند.
اکسپرسیونیسم انتزاعی بیشتر به نقاشیهایی در مقیاس بزرگ شناخته میشوند که هنرمندانشان با گریز از روندها و فرآیندهای سنتی خلق اثر، اغلب پارچه بوم را از چارچوب جدا کرده و در خلق آثار از متریالها و مواد غیر متعارفی چون رنگ مورد استفاده در رنگ آمیزی خانهها استفاده میکنند. در حالی که اکسپرسیونیسم انتزاعی اغلب به دلیل پیشرفتهایش در نقاشی مورد توجه قرار میگیرد، ایدههای آن در بسیاری از رسانههای هنری دیگر از جمله در طراحی و مجسمهسازی، طنین عمیقی داشته است. این جنبش شامل بسیاری از آثاری ست که ممکن است در نگاه اول از نظر تکنیک و کیفیت بیان متفاوت از یکدیگر به نظر برسند. با این حال و علیرغم این تنوع، نقاشیهای اکسپرسیونیست انتزاعی چندین ویژگی مشترک دارند:
• یکم آنکه این آثار اغلب از درجاتی از انتزاع استفاده میکنند. یعنی فرمها را بصورت غیرواقعگرایانه به تصویر کشیده و یا فرمها و شکلهایی را به تصویر میکشند که ما به ازایی در جهان عینی ندارند.
• دیگر آنکه هنرمندان اکسپرسیونیست انتزاعی بر بیان احساسیِ آزاد، خودانگیخته و شخصی تأکید میکنند و برای رسیدن به این هدف از آزادی قابل توجهی در تکنیک و اجرا استفاده میکنند و در همین راستا برای برانگیختن کیفیتهای بیانی گوناگون (نظیر پویایی، خشونت، رازآلودی، شاعرانگی) بر بهرهبرداری از ویژگیهای متغیر و فیزیکیِ رنگ تاکید میکنند.
• همچنین هنرمندان سبک اکسپرسیونیسم انتزاعی بر کاربردِ مطالعه-نشده۵ و شهودیِ رنگ در شکلی از بداهه پردازیِ روانی برای بیان نیروی ناخودآگاه خلاق۶ در هنر تاکید میکنند (شبیه به آنچه در اتوماتیسم۷ سوررئالیستها مشاهده میکنیم).
• مورد دیگر قابل مشاهده در آثار این سبک، کنار گذاشتن ترکیبهای ساختاری مرسوم و جایگزینی آن با نوعی صورتبندی، شبکه یا پهنه بهگونهای غیر قابل تمایز و یکپارچه شده در فضایی بدون ساختار است.
• و در نهایت، نقاشیهای این سبک اکثرا دارای ابعاد بزرگی هستند تا به خصوصیات و جلوههای بصری فوقالذکر، ماندگاری و قدرت بیشتری بخشند.
در اکسپرسیونیسم انتزاعی دو گروه (رویکرد) عمده قابل شناسایی ست: نخست نقاشان کنشی۸ که بومهای نقاشی خود را با ضربه قلمهای رسا آکنده میکردند و دوم نقاشان رنگْ پهنه۹ که بومهای خود را با پهنههای بزرگی از یک رنگ پر میکردند.
از سرآمدان نقاشی کنشی میتوان به جکسون پولاک و ویلم دی کونینگ اشاره کرد که از قلموهایی عمدتا بزرگ و به شیوهای بداههپردازانه و آزاد استفاده میکردند. معروف است که پولاک بوم خود را روی زمین میگذاشت و دور آن میرقصید و رنگ را مستقیما از درون قوطی یا بوسیله قلمو یا تکهای چوب روی بوم میریخت. به این ترتیب نقاشان کنشی مستقیماً تکانههای درونی خود را بر روی بوم منتقل میکردند.
از پیشگامان نقاشی رنگْ پهنه میتوان به مارک روتکو، بارنت نیومن۱۰ و کلیفورد استیل۱۱ اشاره کرد. آنها عمیقاً به دین و اسطوره علاقهمند بودند و ترکیببندیهای سادهای را با پهنههای بزرگی از رنگ ایجاد میکردند که هدفشان ایجاد واکنشی متفکرانه یا مراقبهگون در بیننده بود. بارنت نیومن در مقالهای در سال ۱۹۴۸ میگوید: «بهجای ساخت کلیساهایی که از مسیح، انسان یا زندگی سرچشمه میگیرد آن را از خودمان و از روی احساسات خود میسازیم.» این رویکرد به نقاشی از حدود سال ۱۹۶۰ به چیزی تبدیل شد که به نقاشی رنگْ پهنه معروف گردید، که مشخصه آن هنرمندانی بودند که از پهنههای بزرگ و مسطح از یک یا چند رنگ استفاده میکردند.
۱- Jackson Pollock
۲- Mark Rothko
۳- Willem de Kooning
۴- New York school
۵- unstudied
۶- creative unconscious
۷- automatism
۸- action painters
۹- colour field painters
۱۰- Barnett Newmann
۱۱- Clyfford Still