گفتگو با مجتبی طباطبایی

‎مصاحبه با مجتبى طباطبايى پیرامون ‎نمایشگاه «خط قرمز و دیگر چیزها» در گالری اعتماد
مصاحبه و تنظیم: مهسا محمدخانی

‎هیچ چیز جلو‌دارت نبود
‎نه لحظه‌های خوش. نه آرامش. نه دریای مواج.
‎تو مشغول مردن ات بودی.
‎نه درختانی
‎که به زیرشان قدم می‌زدی، نه درختانی که سایه سارت بودند
‎نه پزشکی
‎که بیمت می‌داد، نه پزشک جوان سپید مویی که یک‌بار جانت را نجات داد.
‎تو مشغول مردنت بودی.
‎هیچ چیز جلودارت نبود…
‎قسمتی از شعر “تو مشغول مردن ات بوده ای”, مارک استرند

‎در روزهای آغازین نمایشگاه نقاشی های مجتبی طباطبایی با عنوان”خط قرمز و دیگر چیزها” سرى به گالرى اعتماد زدم. طباطبایی که از ابتدای نوجوانی وارد دنیای هنر شده است به معنای حقیقی دارای شخصیت هنرمندی است که تلخی ها را با عناصر زیبایی شناسانه در می آمیزد و هنری عمیق خلق میکند. با او گپ و گفتی داشتم پیرامون فضای كار و مختصری هم در مورد شرایط موجود.

لطفا با بیوگرافی شروع کنید.
‎من متولد مهر 1345 هستم. در هنرستان هنرهای زیبا، نقاشی خواندم و سپس در دانشگاه هنر هم نقاشى را انتخاب كردم. .
‎از سال  ٦١ كه وارد هنرستان شدم شروع به آموختن كردم  اما حدودا بعد از فارغ التحصيلى در اوايل دهه هفتاد به صورت حرفه ای به هنر پرداختم. تا به حال حدود  13-14 نمایشگاه انفرادی در ایران و يك نمايشگاه در آمريكا داشتم و همچنین حدود 50-60 نمایشگاه گروهی و بیش از بیست کتاب تصویر سازی کردم.

درباره کارهایتان در این نمایشگاه کمی توضیح دهید..
‎من در این نمایشگاه سعی داشتم کلیتی از كارهايى را كه در كارگاهم انجام داده ام را در چند مجموعه به نمایش بگذارم. انگیزه یکی از این مجموعه ها چندین سال پیش با شعر ” تو مشغول مردن ات بودی” مارک استرند ایجاد شد. که به طور کل به مقوله ی مرگ می پردازد. این ذهنیت در من ایجاد شد که خیل عظیمی از آدم های مهم و تاثیر گذار وجود داشتند که جریان اصلی و رسمی جامعه اصلا به آنها نمی پردازد یا به نوعی برای جریان رسمى اهمیتی ندارد..
‎درمجموعه ی “تو مشغول مردن ات بودی” این افراد ترسیم شدند که برای من مجموعه ای پایان ناپذیر است.

هدف از بازنمایی گل هایی که بخشی از چهره این افراد را پوشانده اند چیست؟
‎در واقع جریان حیات تا زمانی در گل وجود دارد که به شاخه متصل باشد و زمانی که از شاخه جدا شد به جسدی تبدیل میشود. در واقع هیچ کدام از این گل ها شاخه ندارند و به نوعی معلق هستند. آدم های بک گراند عموما خاکستری هستند که البته یک قسمت از این موضوع مربوط به زیبایی شناسی است ولی قسمت دیگر مربوط به این موضوع است که این افراد دیگر وجود ندارند و متاسفانه زیاد هم به آنها پرداخته نمی شود. در این مجموعه روی تمام آنها گل گذاشتم و سايز كارها نیز يك اندازه هستند و مهم نيست منزلت اجتماعى و سياسى آنها چقدر متفاوت است بلكه تمامى آنان در برخورد من از يك منزلت و مرتبه برخوردارند. از طرفی در این گل ديگر حیاتی وجود ندارد و شخصيتى که در بک گراند است هم فوت کرده؛ پس  باید به این فکر کرد که چرا این گل در جلو ترسیم شده و چرا رنگی ترسیم شده در حالی که زنده نیست و این بین متن کار، پیش زمینه ی کار و ما تعلیق ایجاد می کند..

‎دو مجموعه دیگر هم در اینجا هستند که یکی “خط قرمز و دیگر چیزها” است و مجموعه ی دیگر نیز “خط آبى رگ ها” نام دارد که از حس من نسبت به بی تحرکی، رکود و انجماد جامعه نشأت گرفته است. حس میکنم همه چیز مجازی شده و ما حتی مثل همين چند سال قبل نيز تحرک اجتماعی هم نداریم. هدف من در اين مجموعه بازنمایی این انجماد بود که سعی کردم با لامپ های آبی این مفهوم را تقویت کنم..

در آثار خود از چه کسانی تاثیر گرفتید؟
‎ به گرهارد ریختر و انسلم کیفر توجه ويژه دارم .

هیچ وقت تمایل نداشتید برای بازنمایی مقصود خود به سمت انتزاع  بروید؟
‎حقیقتا نه. چون انتزاع قادر به انتقال مقصود من به مخاطب نیست. من می خوام از طریق آثارم صحبت کنم. البته انتزاع زبان بسیار خوبیست اما زبان من نیست. برای مثال  ممکن است کسی زبان عربی را دوست نداشته باشد در حالی که عربی، زبان بسیار توانايى ست.

چالش های هنرمند بودن؟
‎اولین چالش خود کار است. این که چه طور باید یک کار را ايجاد كرد. و قسمت بعدی  این که این کار چه طور جای خودش را باید در جامعه باز کند . البته باید در نظر داشت که مدیای نقاشی نمی تواند خیلی افق گسترده ای داشته باشد  به این مفهوم که این مدیا ابزار محدودی دارد و خيلى نمى تواند در جامعه برد كمّى داشته باشد. .

در حال حاضر شرایط هنرنقاشی در ایران را چه طور میبینید؟
‎همیشه برای من به شخصه سوال است که آیا این تعداد گالری میتوانند هنرمندان را حمایت کنند ؟ در واقع منظور این است که آیا این تعداد گالری می توانند هنرمندان رو حمايت و معرفى کنند؟ اگر گالری نتواند هنرمند را در نمایشگاه های مطرح و رويدادهاى مهم معرفى كند و صرفا هدف فروش باشد، هنرمند بعد از مدتی فرسوده خواهد شد. و من واقعا نمی دانم که این چه قدر محقق خواهد شد. اما به طور کل میتوانم بگویم که شرایط خوب است و این کمیت کیفیت هم به دنبال می آور.

آیا در دنیای هنر  امنیت شغلی وجود دارد؟
‎در واقع نه. در سایر شغل ها افراد استخدام میشوند و صنف دارند و همین صنف در جهت تثبیت این امنیت شغلی نقش مهمی ایفا میکند. اما در هنر تغییرات و تحرکات اجتماعی این امنیت را در هم می ریزد و یا حتی ممکن است در بعضى مواقع باعث تحرك شود. در واقع قدم گذاشتن در این مسیر انتخاب شرايط معلق است.

و در آخر نظرتان در مورد کارهایی که به گالری ها ارائه می شوند؟
‎قسمتی از نقد ما به دیگران سلیقه ای است اما باید بدانیم که قسمتی از نقد، دیدن دیگران است. در واقع ما باید دیگرانی را ببینیم که با ما فرق دارند یا حتی تباین دارند. عده ی زیادی هستند که با ما تباين دارند ولی وقتی دقیق به آنها و ارجاعاتشان توجه میکنیم میبینیم که چه قدر عالى از پس کار برآمده اند. از این جهت میتوانم بگویم که اوضاع  خوب است.