الهام مویدنیا متولد 1355 در اصفهان و فارغالتحصیل رشتهی نقاشی از دانشکده هنرومعماری ست. مویدنیا در سال 2008 به استرالیا مهاجرت کرد و پس از آن در سال 2014 به دبی رفته و ساکن این شهر است. او تا کنون چهار نمایشگاه انفرادی را در خارج از ایران و در شهرهای سیدنی و دبی برگزار کرده است و در دو نمایشگاه گروهی در سیدنی و نیویورک حضور داشته و در حال حاضر نیز با گالری 99fine art در لندن همکاری میکند. وبسایت آرتگالریز در حاشیه نمایشگاه گروهی «زاده زمان» گفتگویی را با این هنرمند انجام داده است که متن این گفتگو در ادامه میآید:
لطفا مختصری دربارهی شروع و روند کاری خود برای مخاطبان بفرمایید.
هنرستان هنرهای زیبای اصفهان درس خواندم و از دانشکدهی هنرومعماری تهران مرکز فارغالتحصیل شدم. بعد از آن به استرالیا مهاجرت کردم. تمام مدت در آنجا نقاشی میکردم. شغلم نقاشی بود و سعی میکردم از طریق نقاشی امرار معاش کنم. چند دورهی نقاشی و طراحی را در آنجا گذراندم صرفا برای اینکه با فضای کار هنرمندانِ آنجا آشنا شوم.
از وقتی از ایران دور شدم بیشتر احساس کردم که باید یک چیزی یک المانی از شرق در نقاشیهایم باشد که وقتی کارم بر روی دیوار میرود مخاطب بهتر نگاه کند. من میخواستم یک رد پایی از فرهنگی که به آن تعلق دارم در کارهایم بگذارم که مخاطب بهتر ببیند و فرهنگم را بهتر بشناسد. از طرفی کارهای آنها را میدیدم، کارهای آرتیستهای جوانشان، که خیلی مدرن بود و از طرفی کارهای لوکال و کارهای هنرمندان بومیشان را میدیدم که هنر ابوریجینال بود و در آنها «نقطه» حرف اول را میزد. کارهایشان پر بود از نقاط رنگی که حالت یک رویداد یا اتفاق داشت. مردم آنجا همواره این نقاط را میدیدند و به آن عادت داشتند و به سمت تابلوهایی می رفتند که با نقطه شروع میشد..
در یکی دو نمایشگاه اولی که در آنجا برگزار کردم فقط ببیننده داشتم. از نمایشگاه سوم تصمیم گرفتم یک راهی پیدا کنم برای تلفیق این دو هنر. به این ترتیب شروع کردم از المانهای خودِشان که همان نقطهها هستند، در کارِ خودم استفاده کردم و آنها را با یکسری المانهای فیگوراتیو نزدیک به فیگورهای نگارگری تلفیق کردم. بعد از آن که نمایشگاه را برگزار کردم میدیدم که آنها بعد از دیدن تابلوها کنجکاو میشدن که این فیگورها از کجا آمدهاند و به کجا تعلق دارند.
پس از آن مهاجرت کردم به دبی و الان نزدیک دو سالونیم هست که در دبی زندگی میکنم. تنها دلیل مهاجرتم به دبی این بود که میخواستم نزدیک و نزدیکتر شوم به مملکتم ایران. در این مقطع داشتم از نگاه کسی که کار هنری میکند و مهاجر بوده و از بیرون دارد به اتفاقات داخل کشورش نگاه میکند، فعالیت میکردم. انگار یک دِینی به گردنم بود و یک احساسی که میخواستم با نقاشی به آن نظم دهم. و اینها همزمان شده بود با اخباری شنیداری از ایران که درهای ایران دارد باز میشود و من احساس میکردم که یک وظیفه دارم که در کارهایم به نوعی فرهنگ خودمان را به آنها نشان دهم. فرهنگ مهماننوازی، فرهنگ چهارشنبهسوری… چند وقت پیش یک جملهای شنیدم که برایم خیلی جالب بود؛ اینکه ما ایرانیها حتی سرِ چهارراههایمان نیز دارند شعر میفروشند..
که آخرین نمایشگاهم در دبی عنوانش بود «welcome to the party» یا «به مهمانی ما خوش آمدید» که در این نمایشگاه روی یکسری «در»های قدیمی کار کردم و درها به نوعی نماد «باز شدن» بود برایم و برای مخاطبانی که میآمدند یکبهیک توضیح میدادم راجع به فرهنگمان و آنها خیلی ترغیب میشدند که به ایران بیایند و با فرهنگ ما از نزدیک آشنا شوند.
با توجه به توضیحاتتان بهنظر دورههای گوناگون در فعالیتهای هنریتان قابل ردیابی ست. لطفا مقداری راجعبه این دورهها توضیح دهید.
زمانی که در ایران بودم روی رنگ و فرم و فضا کار میکردم تا به یک نوعی زیباییشناسی برسم. وقتی از ایران رفتم مدام کار میدیدم از هنرمندان مختلف و در عین حال کارهای آرتیستهای ایرانی را دنبال میکردم. به نظر خودم یک جسارت استفاده از رنگ را پیدا کردم. آنجا خیلی فستیوال داشتند و من میدیدم که ما در ایران نیز خیلی فستیوال داریم. ما محرم را داریم. و من ایران که بودم یک دورهای برای عاشورا خیلی نقاشی میکردم. چون در عاشورا رنگ خیلی زیاد بود و بعد که به استرالیا رفتم من این جسارت استفاده از رنگ را خیلی بیشتر پیدا کردم و توانستم آزادانهتر فکر کنم و آزادانهتر رنگها را بر روی بوم بگذارم. برای اینکه فکر میکنم وقتی تو درون یک ماجرا هستی شاید آنقدر قشنگ نتوانی آن ماجرا را ببینی.
وقتی که بیرون میروی انگار از بیرون زیباییهای آن را بهتر میبینی. من احساس میکردم که یک کمبودی دارم و آن دوری (از وطن) است و من احساس میکردم که باید برگردم و از فرهنگم و المانها و اشکال متعلق به فرهنگم در کارهایم استفاده کنم و به نتیجه برسم. بنابراین شروع کردم از المانهای ایرانی در کارم استفاده کردم. من هنرستان هنرهای زیبای اصفهان درس خواندم و از وقتی بچه بودم در میدان نقش جهان و مسجد شیخ لطفالله بودم و فرمهای هندسی و در عین حال منحنیها را دیدم. و در کارهایم نیز اگر نگاه کنید از فرمهای هندسی خیلی در کارهایم استفاده نمیکنم چرا که فکر میکنم باعث میشود نتیجه کار خیلی عقلانی شود. بیشتر سعی میکنم از فرمهای منحنی و انحنا دار استفاده کنم شاید هم بخشی از آن بر میگردد به این که من یک زنِ نقاش هستم. و من شروع کردم به اینکه به عنوان یک زنِ نقاش کار کنم. از یک نگاه عاطفی و از یک نگاه احساسی کار کنم به عنوان یک زن و از دیدگاه زنهای دیگر شروع میکردم به موضوعات نگاه کردن و نقاشی کردن. و بعد از این دوره، یک دوره راجع به مهاجرت کار کردم. راجع به مهاجری که آمده بیرون و از بیرون دارد به موضوعات و دنیای درون نگاه میکند. بعد هم آمدم دبی و شروع کردم به تاثیرگذاشتن و شناساندن فرهنگ مردمم
کمی درباره این نمایشگاه توضیح دهید. چه شد که بعد از مدتها دوباره به ایران بازگشتید؟ آیا پیش از ترک ایران نمایشگاه داشتید؟
بله. من قبل از اینکه از ایران بروم در ایران نمایشگاه داشتم. نمایشگاههای انفرادی و گروهی. بعد از مهاجرت دیگر تمام نمایشگاهها در خارج از ایران بود. بعد از آخرین نمایشگاه که در دبی داشتم و با این که قرار بود نمایشگاه بعدی من در آلمان باشد خیلی ناگهانی فکر کردم که من الان میبایست برگردم به ایران و در ایران نمایشگاه بگذارم و اینکه مخاطب و بیننده ایرانی میخواهم. من این حرفها را زدم حالا میخواهم ببینم نظر یک ببیننده ایرانی راجع به من چیست. آیا کار من را دوست دارد؟ به نوعی جواب میخواستم. برای همین تصمیم گرفتم بیایم و دوباره اینجا نمایشگاه بگذارم. دوست دارم وصل باشم. با خانم دکتر فرمانفرمایی صحبت کردم و گفتم که دوباره میخواهم بیایم اینجا و کارهای آرتیستهای دیگر را هم که میدیدم خیلی دوست داشتم. احساس کردم خیلی همه چیز دارد بهتر و بهتر و بهتر میشود و به نظر من در هنر در ایران دارد یک اتفاق خیلی عجیبی میافتد و دوست داشتم بین این آدمها باشم و حرفهایی که دارم میزنم در خانهی یک ایرانی هم برود. این که مدام برای یک خارجی راجعبه فرهنگم توضیح دهم دیگر برایم خسته کننده شده بود. با خانم دکتر (فرمانفرمایی) صحبت کردم و ایشان مشتاقانه پذیرفتند و قرار شد که من در بهمن ماه یک نمایشگاه انفرادی اینجا (گالری فرمانفرما) داشته باشم و داشتم برای آن نمایشگاه آماده میشدم که با من تماس گرفتند و گفتند که در کارهایت یکسری فیگورهای نگارگری قابل مشاهده ست و اگر دوست داری میتوانی چند تا از کارهایت را برای نمایشگاه گروهی با عنوان نگارگری بفرستی. من البته نگارگر نیستم اما دوست داشتم سه تا از کارهایم را برای اولین بار بفرستم ببینم چه اتفاقی میافتد و فیدبک مخاطبان چیست.
من بصورت تخصصی روی نگارگری کار نمیکنم، من از المانهای نگارگری، از فرمها و فیگورهای نگارگری در نقاشیهایم استفاده میکنم برای اینکه فِلَشبَکی باشد به نقاشیهای شرقی، به سرزمینم ایران …
شما نمایشگاههای متعددی را در استرالیا و امارات برگزار کردید. کمی از تجربه برگزاری نمایشگاه در خارج از ایران بگویید.
خیلی متفاوت بود. مخصوصا مثلا برای اولین بار یا دومین بار. من اینجا دیروز میدیدم یا قبلا میدیدم که مخاطبان وقتی اینجا میآیند فقط کار را میبینند. اما آنجا مخاطبان هم کار را میبینند هم میخواهند آرتیست آن کار را بشناسند هم در مورد زندگی و روند کاری آن آرتیست بدانند و بعد با داستانهای آن آرتیست زندگی کنند یا آن اثر را به دیوار خانههایشان بزنند. اما چیزی که دیروز اینجا برایم جالب بود این بود که مخاطبان کار را میبینند اما آنقدر برایشان مهم نبود که با من هم حرف بزنند و ببینند من چه میخواستم بگویم. البته خود این موضوع هم برای من جالب است. خیلی وقتها هم من دوست دارم مخاطب فقط آن چیزی که من میگویم را نبیند بلکه برداشت آزاد خود را از کار داشته باشد و خودِ این موضوع هم برای من جذاب است که بیننده راجعبه برداشتِ خودش از کار با من حرف بزند و من در ذهنم مقایسه کنم که برداشت او چقدر به فضای کار من نزدیک است.
مهاجرت از ایران تا چه میزان بر روی زندگی هنریتان اثر گذار بوده است؟ آثار مثبت یا منفی
از یک نظر میتوانم بگویم خیلی عالی بود از یک نظر میتوانم بگویم نه. من هنوز نتوانستم پاسخ مشخصی در این مورد به خودم بدهم که آیا باید میرفتم یا نه. شاید اگر میماندم الان از اینجایی که هستم جلوتر میبودم. من وقتی رسیدم آنجا داشتم از صفر شروع میکردم. من دوباره داشتم میدیدم آنها چه کار میکنند و مقایسه میکردم که ما چطور کار کردیم. الان چگونه باید حرف بزنم یا از کجا باید شروع کنم. هنر ایران را کسی آنقدر نمیشناخت و یکسری چلنجهایی با خودت داری که آیا من متعلق به اینجا هستم؟ از چه چیزی در اینجا نقاشی کنم؟ فرهنگشان را نمیشناسم. من دوباره از صفر شروع کردم. ولی از نظر کار کردن آزادتر بودم. رهاتر بودم. هر ساعتی میتوانستم در طبیعت یا کنار دریا نقاشی کنم. اینکه بتوانم مدل داشته باشم و نقاشی کنم. از این نظر آزاد تر بودم. یا برای تحقیق در مورد کارها و آرتیستها و یا در مورد استفاده از مدیومها شاید همه چیز در دسترستر بود. ولی آن چیزی را که بتوانی با دو تا آرتیست دیگر در میان بگذاری به زبان خودت که فرهنگتان یکیست، که یک چیز را خواندهاید و دانستههای مشترک دارید آن آدمها را من در زندگیم کم داشتم.
در رابطه با نهادها و سازمانهای هنری آیا از جانب آنها حمایتهای لازم را دریافت کردید؟ آیا به سراغ شما آمدند؟
من به سراغ آنها رفتم و البته که خیلی همه چیز خوب بود درها باز بود برای اینکه تو بتوانی به چیزی که میخواهی برسی. اما مهم این است که آن چیز، آن راه تو را ارضا میکند یا نه. من آنجا احساس میکردم که ارضا نمیشوم. احساس میکردم آن فضا از من خیلی دور است. برای همین الان دوباره برگشتهام به اینجا. حتی در مورد طرز فکر آدمها، من احساس میکنم یک ایرانی خیلی چند بعدیتر زندگی را نگاه میکند و خیلی به دیتیلهای زندگی دقت میکند. که میتواند به عنوان یک آرتیست آن موضوعات را در تاریکی شکار کند و برگردانَد روی تابلو. ولی آنها (نه اینکه بخواهم جمع ببندم) آدمهای تک بعدیتری نسبت به ما هستند. بخاطر همین فکر میکنم بیننده ایرانی هم خیلی باهوشتر است. و بهتر میتواند به من فیدبک بدهد که من مسیرم را زودتر به جلو برم.
آیا این مسیر ادامه خواهد داشت؟ منظورم استفاده از فرمها و المانهای نگارگری ست.
نمیدانم… از آنجایی که خیلی تنوع طلب هستم و خیلی تحت تاثیر شرایطم قرار میگیرم نمیدانم در آینده چه اتفاقی خواهد افتاد. میخواهم رها باشم. یعنی اگر چیزی، موضوعی میآید که مرا تحت تاثیر قرار میدهد و میتواند در کارِ من دخل و تصرف داشته باشد این روشنفکری را دارم که به آن این اجازه را بدهم. نه. نمیخواهم خودم را داخل یک باکسی بگذارم و بگویم من این را میکشم، جواب هم گرفتهام و میخواهم با همین جلو بروم. نه اصلا.
اشارهای به نمایشگاهی انفرادی کردید که قرار است بهمن ماه امسال در همینجا یعنی گالری فرمانفرما برگزار کنید. مقداری درباره آن نمایشگاه توضیح میدهید؟
نمایشگاه بهمن ماه را خیلی شخصی روی آن کار میکنم، یعنی موضوع آن کاملا شخصی و مربوط به شخصِ خودم میباشد. دقیقا دربارهی روند زندگی شخصی خودم است در آن دورهای که در ایران نبودم. تقریبا مثل اینکه شما جایی میروید و برای آنهایی که نبودهاند سوغاتی میخرید و میآورید و میخواهید بگویید آنجا چه خبر است و این سوغات هم مال آنجاست.