نمایشگاه «الفبال»، خط نگاره های سولماز نراقی و «بین خطوط»، پروژه عكس و خط ساجده شریفی و سولماز نراقی، جمعه ٢٩ دی در گالری فرمانفرما افتتاح می شود. سولماز نراقی در پروژه الفبال با الهام از مرغان ادبیات معاصر فارسی، همچون بوف كور هدایت، خروس ابراهیم گلستان و مرغ آمین نیما، كوشیده است ضمن ارجاع به سنت ترسیم مرغ در خوشنویسی ایرانی، به بیانی تصویری از دگرگونی کارکرد استعاری این نقشمایه در شعر و قصه ی معاصر دست یابد. پروژه ی بین خطوط ساجده شریفی، تلاشی ست برای ارائه خوانشی تصویری از برخی آیات قرآن با نگاهی بی طرف و میانه رو در قالب عكس. در كنار هر عكس، متن آیه در قالب خط نگاره ارائه شده است. سولماز نراقی، شاعر، خطاط و هنرمند بینارشته ای و ساجده شریفی عكاس ایرانی-فرانسوی، دارای دكترای حرفه ای عكاسی از مركز بین المللی عكاسی نیویورك است. این نمایشگاه به مدت سه هفته از ٢٩ دی تا ٢٠ بهمن در گالری فرمانفرما دایر خواهد بود
“مرغ” نمونه ای کلاسیک از خوشنویسی فیگوراتیو ایرانی ، و نقشمایه ای کلیدی در ادبیات و هنر این سرزمین است. حافظه ی تاریخی ما چنان انباشته از معانی سمبلیک مرغ و کهن الگوهای وابسته به آن است که دانسته یا ندانسته، اولین بیانیه ی رادیکال هنر معاصر برای دهن کجی به سنتی که سخت فرسوده و فرساینده می انگارد، نام خود را «خروس جنگی» می گذارد و نشانی که بر پیشانی ادبیات پیشرو فارسی حک میشود طرح خطیِ جغد بدشگونی موسوم به «بوف کور» است و در زمستان ١٣٣٠ ، اوایلِ روی کار آمدن دکتر محمد مصدق، نیما یوشیج بر قله ی شعر مدرن فارسی، از «مرغ آمینی» سخن می گوید که «گوش پنهان جهان دردمند ماست» ، و «زبان با درد مردم می گشاید» تا به «خلق» نوید رهایی بدهد.
آنچه مرا بر آن داشته است تا به سراغ مرغان ادبیات معاصر فارسی بروم، به تصویر کشیدن گذار این نقشمایه از عصر پیشامدرن به دوران ترقی ست. مرغ سحر ملک الشعرای بهار، هزاردستان امیرجاهد، بوف کور هدایت، خروس ابراهیم گلستان، غراب، ققنوس، مرغ آمین و مرغ مجسمه نیما یوشیج، پرندگان شعر فروغ، و آن «پرنده ای که نبوده است» رضا قاسمی، هر یک دریچه ای متفاوت را به جهان ایرانی و تحولات آن از عصر مشروطه تا کنون می گشایند. این مجموعه کوشیده است از طریق در هم شکستن فرم هایی که یادآور ساحت شبهِ الوهی مرغ در سنت خوشنویسی فیگوراتیو ایرانی اند، به بیانی تصویری از دگرگونی کارکرد استعاری آن در شعر و قصه ی معاصر دست یابد.
›بیانیه نمایشگاه «الفبال» | سولماز نراقی
«قرآن» پیش از آنکه بخواهد با هر لنزی نگریسته شود، یک «کتاب» است؛کتابی که بیش از یکهزار و چهارصد سال زنده مانده و نزدیک به دو میلیارد نفر در پهنهی خاکی زمین، بر آن «باور» دارند. اکنون و در قرن بیست و یکم، خوانشهای متفاوت از دین، به گوناگونی دیدگاهّها انجامیده است و گاه، چه بسا این خوانشها بر نقش محوری و اصیل «قرآن»سایه انداختهاند. به ویژه که هجمهی رسانهای دنیای ما، لبریز است از بزرگنمایی دو سر رادیکال طیف خوانشها؛ تا آنجا که میتوان گفت «کلیشهی مدرن» روزگار ما، ناگزیر از صافی «رادیکالیسم» میگذرد و اینگونه است که نزدیک شدن به ذات «قرآن» بدون گذر از دژ کلیشههای سنتی و مدرن، گویی میسر نیست.
به راستی «قرآن» چیست؟ چه کیفیتی سبب شده است که بگویند «این یک معجزه است»؟ آن هم اعجازی از جنس «کلمه». مگر نه اینکه «کتاب» با نثری مسجع، «روایتی» است «شاعرانه» که انسان را بر نیکیها تشویق میکند و از بدیها بر حذر میدارد؟ مگر نه اینکه روایتی است «تصویرگر» که تنها با واژگان، از یک سو داستانهایش را تعریف/ تصویر میکند و از سوی دیگر، جهانی را که از روزهای روشن به نیکاندیشان و نیکوکاران بشارت داده و یا تیرهروزی کژاندیشان را «تصویرسازی» میکند؟
اما این «قرآنِ تصویرگر» خود تا کنون چهگونه به «تصویر» آمده است؟
«تذهیب» و «اسلیمی» شاید فراوانترین تجربه از تصویرسازیهای مرتبط با «قرآن» باشد که همواره معطوف به حاشیه بودهاند و دور از «متن». در حقیقت، روزگار کمتر تجسم «قرآن» را تجربه کرده است. حتی نگارگریهای به جا مانده از تاریخ، بیشتر از «تورات» و «انجیل» به یادگار ماندهاند و به دیگر سخن، اغلب «کلیسایی» هستند تا «مسجدی».
پروژهی «بین خطوط»، تلاشی است برای خواندن متن و در عین حال آنچه بین خطوط آمده است، با نگاهی بیطرف و میانهرو به «قرآن»، خالی از هر گونه خوانش رادیکال. تمرینی است برای لحظهای، مکثی در آیههایی و تصور آن در خیال و تصویرپردازی آن در یک قاب. خواسته اینکه هر تصویر، همانگونه که ذات «قرآن» بر «وحی»، «الهام»و «نزول آنی»استوار است، حاصل ثبت لحظه و برداشتی آنی از موقعیتی معاصر باشد و همه به دور از هرگونه کولاژ. از دیگر سو، ماهیت روایی «کتاب»، روایتی تغزلی به مجموعهی تصاویر، در کنار یکدیگر میبخشد؛ غزلی از لحظهها و مکثها.
«بین خطوط» دعوتی است، که پیش از هر سخنی، میگوید:«بخوان …»
›بیانیه نمایشگاه «بین خطوط» | سامان سیف